جدول جو
جدول جو

معنی پس رودک - جستجوی لغت در جدول جو

پس رودک
(پِ)
ده پس رودک، قریه ای در هجده فرسخی میانۀشمال و مغرب کله وار است. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس رو
تصویر پس رو
پس رونده، پیرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس روی
تصویر پس روی
مقابل پیش روی، حرکت به عقب، پیروی، متابعت
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است. (از جغرافیای اقتصادی ایران تألیف کیهان ص 32)
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
مخفف پس رونده. پی رو. تبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (صراح اللغه). تبیع. (دهار) (منتهی الارب). آثف. (مهذب الاسماء). تألی. (منتهی الارب). مقتدی، مأموم:
همه گر پس رو و گر پیشوائیم
در این حیرت برابر می نمائیم.
عطار.
سته. پس رو قوم. استتلاء، پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو، پس رو چیزی. (منتهی الارب) ، دنبال:
دعای خالص من پس رو مرادتو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.
خاقانی.
- پس روان، اتباع. اخلاف. قطین. حشم. (دهار). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. ستل. داجه، پس روان لشکر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ)
نام دهی است در حومه شیراز و در سه فرسنگ و نیمی میانۀ شمال و مغرب شیراز واقع است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
پس رو. پی رو. تبع. تابع. تبیع: و دبران را نیز تابعالنجم خوانند، ای پس رونده پروین. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عقب بودن، دون مرتبه یا درجۀ کسی یا چیزی بودن
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
نام قریه ای از قراء رودک بنواحی سمرقند و آن قصبه و قطب رودک است و ابوعبداﷲ رودکی از این پنج رودک است و نسبت بدان پنجی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر روده
تصویر پر روده
پر چانه بسیار گوی روده دراز پر حرف مکثار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پد رود
تصویر پد رود
خداحافظی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس روی
تصویر پس روی
پیروی اتباع تبعیت متابعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رو
تصویر پس رو
پس رونده پی رو تابع، دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رونده
تصویر پس رونده
پس رو تابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس ورد
تصویر پس ورد
گذرواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
لاغر، کز کرده، جمع شده، درخود فرو رفته
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگا در حوزه ی شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
زرد و زار، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی